به گزارش خبرنگار تابناک سیستان و بلوچستان قاچاقچی های سوخت یا همان سوخت برها که از راه فروش حامل های انرژی در مرز و یا درون کشور پاکستان ارتزاق می کنند، امروزه دیگر بخشی از جامعه سنتی سیستان و بلوچستان شده اند. یا ماشین مال خودشان است، یا اکثرا روی ماشین دیگران کار می کنند. شب رو هستند و در کاروان هایی بین یک تا گاهی 20 ماشین حرکت می کنند. اکثرا تویوتا می رانند و ترمز برایشان مفهومی ندارد. گاهی تا 200 کیلومتر بر ساعت می رانند. موتورهای خودروهایشان تقویت شده و از حق نگذریم دست فرمانشان حرف ندارد. جز ماشین اول که راه بلد است و راه بازکن ها که پیش قراول کاروان محسوب می شوند به وی مسیرهای امن را نشان می دهند، همگی چراغ هایشان خاموش است.
این مطلب را یکی از رانندگانی که اکنون در یکی از صنایع استان سیستان و بلوچستان مشغول به کار است به خبرنگار تابناک می گوید.
می گوید پولهای فراوانی که این کار به جیب کاروان دارها سرازیر می کند، آنها را با هرگونه ایجاد صنعت و توسعه آن مخالف کرده است.
ی. ح. زهی سه گلوله در بدن خود دارد، می گوید از کمین نیروی انتظامی جان سالم به در برده، ولی آثار شلیک آنها در بدنش به یادگار مانده است، ولی راضی است که شل نشده و هنوز سالم است.
اصرار دارد که اسم و رسمی از وی منتشر نشود، نه از ترس صاحب کار خود که از ترس کاروان دارهایی که طاقت دیدن شغل آبرومند یکی از بهترین راننده های خود را ندارد.
می گوید در هر سفر 2-3 روزه حداقل 4 میلیون تومان درامد داشته و حال با حقوقی نصف آن به ازای یک ماه رانندگی در بزرگترین صنعت منطقه آزاد چابهار مشغول است. البته معتقد است که نان حلال برکتش بیشتر است و با درامد نجومی خود که گاهی طعنه به صاحبان فیش های حقوقی نجومی! میزده، بازهم هشتش گروی نهش بوده است. می گوید شکر خدا دخترم سه ساله است و ازینکه با نان حلال استخوانهایش شکل می گیرد راضی و خوشحالم.
برایمان از روش کار می گوید.
می گفت تا زمانی که مرز [محفوظ] باز بود کارمان راحت بود، 2 ساعته به مرز می رسیدیم و ازآنجا تا اولین بارانداز سوخت فقط یک ساعت داخل خاک پاکستان می راندیم. ولی بعدها که دیوار مرزی را کشیدند از میله[محفوظ] تردد می کردیم تا آنجا هم بسته شد. بعدها دیگر هر باز از یک مرز رد می شدیم. راه بلدها که سال ها اینکاره بوده اند راه را نشان می دادند و بالاخره راهی برای نفوذ به پاکستان یافت می شود.
این سوخت بر قدیمی و راننده کنونی می گفت ساعت 7-8 شب از اهل و عیال خداحافظی می کردیم و حلالیت می گرفتیم، چون کم نیستند بچه هایی که با خودرویشان جزغاله شده اند.
پس از قرار برای پیوستن همگی به کاروان که معمولا یکی از روستاهای [محفوظ]، [محفوظ] یا [محفوظ] بود حرکت آغاز می شد. می گفت بسته به دست فرمان، مشخصات فنی ماشین، سابقه کار و... هر ماشین در یک جای کاروان قرار می گرفت و من اکثرا ماشین دوم بودم. ماشین مال خودش نبوده، ولی سوخت را خودش می گرفته و هزینه های موتوری خودرو به عهده خودش بوده، با این حال در هر سفر 7-4 میلیون تومان به خودش و نصف این مقدار به مالک ماشین می رسیده است.
می گفت ترمز مضحک بود و تا می شد گاز میدادیم، چون در مسیر رفت بار داشتیم، دست انداز و پیچ مهم نبود. در راه برگشت آنها که اعتقاد دینی کمتری داشتند مواد مخدر یا اسلحه می آوردند که البته سود 5 برابری نصیب آنها می کرد که همه اش آتش به مال بود، ولی ما چای، پارچه، برنج و... می آوردیم، گاهی هم اگر بازار خراب بود خالی می آمدیم.
ی. ح. زهی الان در یکی از صنایع بزرگ چابهار مشغول به کار است و می گفت نان حلال برکت دارد، هرچند کم است، ولی خیلی می چسبد.