بيست و چهارمين روزِ بهار، صبحِ زود، باران مى آمد _ چه بارانِ خوبى _ و تو آمدى ...
آمدى تا برايم از آسمان خبر بياورى، آمدى براىِ مهربانى، براىِ آنكه با حضورِ تو زندگى دوباره برايم از نو آغاز شود ...
حالا كه آمده اى تازه مى فهمم آن فرشته اى كه اين همه سال در انتظارش به آسمان چشم دوخته بودم تو بودى دخترم ...
خوش آمدى عزيزكَم، "مهرآفرين" ام