به نام خدا
روزی روزگاری
خاطرات غلامعباس حسن پور
قسمت شصت و هفتم
اول تیر ماه سال ۱۳۶۸ از واحد اطلاعات نظامی به واحد عقیدتی سیاسی سپاه ناحیه مرکزی انتقالی گرفتم و در آنجا ابتدا به عنوان همکار آقای غلامرضا خدیمی که مسئول بخش قرآن بود مشغول شدم .
دو ماه بعد آقای خدیمی به جای دیگر منتقل شد و من عنوان مسئول بخش قرآن مشغول خدمت شدم . بعد از اینکه مسئولیت بخش قرآن را گرفتم ، شروع به بررسی و ارزیابی اعضای سپاه کردم تا بدانم که هرکدام از اعضا تا چه اندازه در قرائت قرآن توانایی دارند؟
آنها را به سه گروه روخوانی ، روانخوانی و تجوید تقسیم نمودم و از اساتید مجرب دعوت نمودم .
چندین دوره کلاس های قرآن در سطوح مختلف و تصحیح اذکار و قرائت نماز را به همکاران ارائه نمودم .
همچنین سربازان بی سوادی که در سپاه مشغول خدمت بودند را شناسایی کرده و با کمک نهضت سواد آموزی خواندن و نوشتن را به آنها آموختم و مدرک تحصیلی نهضت سوادی آموزی را به
آن ها ارائه نمودم .
حدود یک سال و نیم در واحد عقیدتی سیاسی کار کردم . سپس از آنجا به واحد خدمات پرسنلی سپاه ناحیه مرکزی انتقالی گرفته و تحت امر آقای رحیم یسایی مشغول خدمت شدم چند ماه در آنجا مشغول بودم .
از آنجا به تیپ یکم روح الله واقع در پادگان امام علی علیه السلام انتقالی گرفته و سپس مرخصی تحصیلی اخذ نموده و در مدرسه ایثارگران شهید رحیم آنجفی مشغول تحصیل شدم .
آن موقع مدرک دوم دبیرستان را داشتم .
در طول یک سال دیپلم خود را تکمیل نموده و با اخذ مدرک دیپلم تجربی از آنجا به معاونت نیروی انسانی سپاه ناحیه مرکزی انتقالی گرفته و در قسمت ارزشیابی مشغول به خدمت شدم و در همان سال در کنکور سراسری شرکت کرده و در یکی از رشته های پزشکی قبول شدم.
در ابتدای تحصیل ناراحتی اعصاب و روان ناشی از جنگ که مبتلا بدان بودم عود کرد و با شدت گرفتن آن تا پنج سال این بیماری مرا زمین گیر کرد. تحت درمان دارویی و روانکاوی قرار گرفتم . به خاطر طولانی شدن دوره درمان ،از درس و دانشگاه بازماندم و بعد از بهبودی نسبی به دانشگاه مراجعه کردم که گفتند باید دوباره در کنکور شرکت کنم .
دیگر نتوانستم رشته قبلی را ادامه دهم .
به ناچار در رشته مدیریت نظامی ثبت نام نموده و دوره سطح یک را گذراندم و سپس به آموزش نظامی و دوره عالی مدیریت رسته ای رفته و آن دوره را نیز در تهران گذراندم .
خاطره ادامه دارد..